از خودم ! (سریال های ماه رمضون)

 شما رو به خدا بخونید ...

ای کاش حالتون خوب باشه !! چون که حال ما اونقدرا هم خوب نیست. راستشرو بخواهید ماه رمضون از همه جهات خوبِ حتی از لحاظ توجهات ویژه ی ما به تلویزیون. اگر طی سال هر چهار شنبه یه سریال میذاره تو ماه رمضون وحی منزل اوومده که هر 8تا کنال، 8تا سریال بذاره.بذاره خوش به حال ما. ومبادا که قصد روی هم رو کم کردن رو داشته باشن(مطلقا اخلاص و پر کردن اوقات روزه دارانِ!!!)،(البته در ماه رمضون پخش سریال یا فیلم های خارجی حرومه ها.چون مردم از حال معنوی خارج میشن !) با این حال بازم دمشون گرم از حق نگذریم تا پارسال از چند تا سریال یکی دوتاش خوب بود. اما امسال تلویزیون زده تو کاره طراحی "عالم پس از مرگ"!!! فرشته و ملائکه و عالم برزخ ! تا پارسال که افسانه ی بایگان خبر رسون عالم برزخ بود.(این رو واسه کنایه فهما گفتم).امسال هم که دیگه روی خدا و پیغمبرش سفید شده. حاج آقای شریفی نیا شده مامور حرف زدن با ملائک الهی!! آخه یکی بگه باباجان ما که نمیتونیم جلوه ی ویژه بسازیم مجبوریم بریم فیلمی بسازیم که جلوه هاش مال بازی های کامپیوتری باشه؟ نمیگم نباید فیلم های اینتوری روساخت. اتفاقا باید ساخت اما نه اینجوری. اینرو بچه ها هم ببینند میخندند. چه بگذره به اون غیر مسلمونه؟! ما که این همه پتانسیل داریم چرا نمیریم فیلم های هنری قوی بسازیم؟(مثلا شب دهم یا میوه ی ممنوعه یا...).می خوایم بگیم که از هر چیز کوچکی که در این دنیا میکنیم ازمون بازخواست میشه میایم وحشت و زدگی از خدارو نشون میدیم (نشون دادن عذاب و غیره) بابا،آی،هوار...  ماه رمضون ماه بخشش از همین گناه هاست. ماه امیدوارتر شدن به خداست. نه رعب و خوف. یه کم بخواهیم تخصصی بحث کنیم ؛ باید در کنارخوف از خدا، رجائ خدا نیز مطرح شود.نه اینکه دل ملت رو خالی کنیم که وای اون دنیا همه با چوب واسادن! (اینم واسه اوستای کنایه فهم ها) هی دهن منرو باز میکنید.خلاصه بگم بیایم بگیم همیشه تو لحظات سخت یکی هست که هوامون رو داره ... . بگذریم سرتون رو درد آوردم .ادامه داره ولی اگه میخواید بقیش رو بگم،سر ارواحتون نظرتوت رو بگید تا ببینم ادامشرو چی جوری بنویسم.ممنون.

بیم فرو ریختن !

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست

          آه که بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

          در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

          (بال) وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

          مثل شهری که به روی گذر زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری عشق

          و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست

از خودم ! (شکوه)

سلام و درود من به جمله یک وبلاگ نگارهای وطن، و ز اون بالاتر درود می فرستم به بلاگ خون ها.اما حال شگوه دارد این دلم،مِن بابِ بلاگ نگار نماهایی که مبنا را آمار می نهند.حال یعنی چه؟لَختی پیش یکی از یاران غار بنده بر سر ذوق آمد و رفت و با وبلاگی به رسم یادبود برایم سوغات آورد. آمد و ای کاش نمی آمد. آمد و گفت که اینجانب(رفیقم رو میگم) روزانه پنجاه بازدید کننده دارم و از این شادباش بسی خرسندم . ومن هم از سر رندی به او هیچ نگفتم. و واگذاشتمش به شما.اینک قضاوت کنید. وب بنگاریم تا قسم آمار مملو بشه؟ یا ورقی از دلمون رو با خوانندگانمون شریک شیم؟یا...؟اگر امتداد به کار دهند ... (ادامه اش در بازه ی گفتار نمی گنجد). البت، جا دارید که بگید:  "چشم ها را باید شست" اما سر جد بزرگوار کسانی که این حرف را به ما زنند.این یک بار انصاف خرج کنید.بسه دیگه سرم درد گرفت از این مزخرفات!!تا بعد ... .       

مهتاب

این دم اذان و دم غروب یه دفعه نمی دونم چرا یاد شعر فریدون افتادم.حالا براتون گذاشتمش دوست دارم که ازش لذت ببرید. 

 

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی :

از این عشق حذز کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت باد گران است!

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی

من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

"حذر از عشق؟" ندانم

نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیم

نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....

بی تو اما

   به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

از خودم ! (نهی از منکرات)

امر به معرف و نهی از منکر هم از خجالت ما در اومد.

آقا جان جای شما خالی بود شب دیم یا سیم ماه رمضون با سراج طوبایی و محمد رضازاده رفته بودیم دربند که عقده ی دل بگشاییم.ناگاه در راه برگشت،حرف نهی از منکرات به رشته ی زفان آمد و سراج بر  این باور که بگویی به مردم بمیر میمیرند و ما نیز بلعکس این واقع فکر میکردیم.کارعظمی گرفت تا به حد کاستن رو(رو کم کردن) .محمد رضازاده لعل لب گشود و مزخرفات همی خارج کرد و گفت:سراج گر بر باورت هستی به این بیچارگان مطرب ومطرب شنو(مراد ماشینهایی که آهنگ پخش می کردن است)اندرز کن که گر کارت گرفت از صالحان باشی .این حرف به ختم آمد همانا و چرخیدن سراج به سمت یکی از مرکب های مطربی همانا.واندرز را آغاز گفت.چرخیدن سر آن نگون بخت همانا و بیرون جستن مرکب دار پیل تن از مرکب همانا که به قول شاعر:آمدستم حسابت را کنار جام بگذارم. به نحو احسن نمایان شد آن قویمرد سراج را حل بدادی و او بر زمین بخوردی.اما سر اینجانب چه آمد که زبان از بیان آن عاجز است.ما زبحر صلح وارد شدیم ولی او کشیده ای آبدار به رخسار ما کوفت و برق از سه فازمان به در رفت!و دوباره نیت نمودن سراج کرد و او را محکم به زمین سپرد.حال من که مدهوش از آن سیلی .خود راسپر سراج کرده و پرده ای میان او و سراج شدم.حال ناگفته نماند که نام آن نامی توفیق بود!بگذریم .من از آن دیو طلب عفو کردم و او مارا با زدن یک لگد بخشید.اما نکته اینجاست که نهی از منکرات و امر به معروفات سینزده شرط دارد . مهمترین آن این است که باید احتمال نفوذ سخن را به استخوان شنونده بدهی و اگر نه نباید لب از لب بگشایی.حال خود قضاوت کنید:زمان یازده شب.در کوی و برزن دربند.سه بانوی پریچهر به همراه دو مرد پیل تن در مرکب پرادو.با آهنگ طرب انگیز.آیا امکان نفوذ کلام چقدر است؟