از خودم ! (نهی از منکرات)

امر به معرف و نهی از منکر هم از خجالت ما در اومد.

آقا جان جای شما خالی بود شب دیم یا سیم ماه رمضون با سراج طوبایی و محمد رضازاده رفته بودیم دربند که عقده ی دل بگشاییم.ناگاه در راه برگشت،حرف نهی از منکرات به رشته ی زفان آمد و سراج بر  این باور که بگویی به مردم بمیر میمیرند و ما نیز بلعکس این واقع فکر میکردیم.کارعظمی گرفت تا به حد کاستن رو(رو کم کردن) .محمد رضازاده لعل لب گشود و مزخرفات همی خارج کرد و گفت:سراج گر بر باورت هستی به این بیچارگان مطرب ومطرب شنو(مراد ماشینهایی که آهنگ پخش می کردن است)اندرز کن که گر کارت گرفت از صالحان باشی .این حرف به ختم آمد همانا و چرخیدن سراج به سمت یکی از مرکب های مطربی همانا.واندرز را آغاز گفت.چرخیدن سر آن نگون بخت همانا و بیرون جستن مرکب دار پیل تن از مرکب همانا که به قول شاعر:آمدستم حسابت را کنار جام بگذارم. به نحو احسن نمایان شد آن قویمرد سراج را حل بدادی و او بر زمین بخوردی.اما سر اینجانب چه آمد که زبان از بیان آن عاجز است.ما زبحر صلح وارد شدیم ولی او کشیده ای آبدار به رخسار ما کوفت و برق از سه فازمان به در رفت!و دوباره نیت نمودن سراج کرد و او را محکم به زمین سپرد.حال من که مدهوش از آن سیلی .خود راسپر سراج کرده و پرده ای میان او و سراج شدم.حال ناگفته نماند که نام آن نامی توفیق بود!بگذریم .من از آن دیو طلب عفو کردم و او مارا با زدن یک لگد بخشید.اما نکته اینجاست که نهی از منکرات و امر به معروفات سینزده شرط دارد . مهمترین آن این است که باید احتمال نفوذ سخن را به استخوان شنونده بدهی و اگر نه نباید لب از لب بگشایی.حال خود قضاوت کنید:زمان یازده شب.در کوی و برزن دربند.سه بانوی پریچهر به همراه دو مرد پیل تن در مرکب پرادو.با آهنگ طرب انگیز.آیا امکان نفوذ کلام چقدر است؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد