من به تو خندیدم !

 

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی ِ تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان ِ باغچه ی همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو

پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را . . .

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه ی خانه ما سیب نداشت

نظرات 2 + ارسال نظر
Hamid hp سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ق.ظ

Aali bood

عباس مجیدی(شیدا) جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://ABBASMAJIDI.blogfa.com

سلام
مرسی اومدی
فعلا متوقفش کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد