-
. . .
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 17:10
منزل از یاد رفته ام ببار،امشب ببار شلید اشک تو مرا غسل دهد وپتک سازد شاید بارانت نقطه چینی شود تا به او برسم تعریف زندگی عوض شده است تا گریه نکنم ،نوازشم نمی کنند تا قصد رفتن نداشته باشم،نمی گویند بمان تا بیمار نشوم،گل برایم نمی آورند تا کودک هستم ،باید همه را دوست بدارم و وقتی بزرگ شدم ،دوست داشتن را برایم جرم میکنن...
-
ای جماعت
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 23:37
ای جماعت، چطوره حالاتتون قربون اون فهم و کمالاتتون گردنتون پیش کسی خمنشه از سربنده، سایهتون کمنشه راز و نیاز و بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست بنده میشم غلام دربستتون پیش کسی دراز نشه دستتون از لبتون خنده فراری نشه خدا نکرده، اشکی جاری نشه باز، یه هوا دلم گرفته امروز جون شما، دلم گرفته امروز راست و...
-
خانم حمیدی:
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 20:54
خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود . او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر...
-
من به تو خندیدم !
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 00:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی ِ تو تند دوید و نمی دانستی باغبان ِ باغچه ی همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به...
-
مشاعره !!
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 19:10
سلام سلام ،میخوام یه پست توپ و درجه یک برای اوونایی بزارم که گفتن چرا دیر به دیر آپدیت میشیه.یه مشاعره ی ناتمام از دو شاعر نام نا آشنا براتون میزارم.خودتون قضاوت کنید که حق با کیه؟اولین شعر از طرف خانوماست و دومیش از طرف آقایونه اگر هم حوصله پیدا کردید ممنون میشم نظر بدید. از طرف مونث ها: به نام خدایی که زن آفرید /...
-
ز دو دیده
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 19:47
سلام علیکم،ببخشید اگر چند روز نتونستم پست رو وب بفرستم.راستیتش مسافرت بودم.گفتم زیادی "از خودم "فرستادم سرتون رو درد آوردم.یه شعر زیبا پیدا کردم.گذاشتمش ایشاالله که خوشتون بیاد ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی همه شب نهادهام سر چو سگان بر آستانت که رغیب در نیاید به بهانه...
-
از خودم ! (سریل های ماه رمضون۲)
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 13:13
سلام ودرود بر همه اوونایی که مطلب "سریال های ماه رمضون" رو خوندند و نظر دادن و من تا حدودی فهمیدم باید تا آخرش رو چطوری تموم کنم. اول بیایم این مفهوم خوف و رجا رو بست بدیم؛ قبلش از رفقای گلی که به من تذکر داده بودند هم خیلی ممنونم. من سعی کردم منظورم رو اینطوری بیان کنم که با ساختن فیلم هایی که از ارزش (مثلا...
-
از خودم ! (سریال های ماه رمضون)
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 01:55
شما رو به خدا بخونید ... ای کاش حالتون خوب باشه !! چون که حال ما اونقدرا هم خوب نیست. راستشرو بخواهید ماه رمضون از همه جهات خوبِ حتی از لحاظ توجهات ویژه ی ما به تلویزیون. اگر طی سال هر چهار شنبه یه سریال میذاره تو ماه رمضون وحی منزل اوومده که هر 8تا کنال، 8تا سریال بذاره.بذاره خوش به حال ما. ومبادا که قصد روی هم رو کم...
-
بیم فرو ریختن !
شنبه 30 مردادماه سال 1389 12:15
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست آه که بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ (بال) وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گذر زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری عشق و سکوت تو جواب...
-
از خودم ! (شکوه)
شنبه 30 مردادماه سال 1389 03:59
سلام و درود من به جمله یک وبلاگ نگارهای وطن، و ز اون بالاتر درود می فرستم به بلاگ خون ها.اما حال شگوه دارد این دلم،مِن بابِ بلاگ نگار نماهایی که مبنا را آمار می نهند.حال یعنی چه؟لَختی پیش یکی از یاران غار بنده بر سر ذوق آمد و رفت و با وبلاگی به رسم یادبود برایم سوغات آورد. آمد و ای کاش نمی آمد. آمد و گفت که...
-
مهتاب
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 19:16
این دم اذان و دم غروب یه دفعه نمی دونم چرا یاد شعر فریدون افتادم.حالا براتون گذاشتمش دوست دارم که ازش لذت ببرید. بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره...
-
از خودم ! (نهی از منکرات)
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 13:46
امر به معرف و نهی از منکر هم از خجالت ما در اومد. آقا جان جای شما خالی بود شب دیم یا سیم ماه رمضون با سراج طوبایی و محمد رضازاده رفته بودیم دربند که عقده ی دل بگشاییم.ناگاه در راه برگشت،حرف نهی از منکرات به رشته ی زفان آمد و سراج بر این باور که بگویی به مردم بمیر میمیرند و ما نیز بلعکس این واقع فکر میکردیم.کارعظمی...
-
سیب...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 12:15
تو به من خندیدی ونمی دانستی... من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از بی من تند دوید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز... سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم... و من اندیشه کنان غرق این بندارم... که چرا خانه ی کوچک ما سیب...
-
از خودم ! (روزه)
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 11:52
تو قسمت سلام علیک به سمع و بصرتون رسوندم که هر چی میریم جلوتر با بخش های دیگه ای آشنا میشید.این قسمت مطلقا به خودم مربوط میشه از اون قسمت هایی که توش حرفهای بی پرده میزننه .به نقلی همون دلنوشته هاست. اولین نوشته ی دلمو متناسب با این روزهایی که توش هستیم مینویسم.القرض بیشتر شبیه یه دلخوریه تا دلنوشته ... راستشو بخواهید...
-
گرگ هار...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 11:04
این شعر گرگ از استاد اخوان ثالث که معمولا تو کتاباش نیست و من هم ازقضا شیفته ی این یه قطعه شعرم.حالا بخونید و ازش لذت ببرید: گرگ هاری هر شده ام هرزه پوی و دله دو شب در این دشت زمستان زدهء بی همه چیز میدوم ، برده ز هر باد گرو چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بیرحمی و فرمان فرار گرگ هاری شده ام ، خون...
-
ازخودم ! (سلام)
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 04:55
راستشرو بخواهید نمی دونم از کجا باید حرفم رو روشروع کنم به قول معروف حرفام بدایه نداره. چون دروغ نگفته باشم اولین وبلاگ کاملی که خودم شروع کردم به نوشتنش.اما واسه چه کسایی نوشتمش مهمه... .به قول ابی(خواننده لوس آنجلسی)میگه: شب که میشه به عشق تو غزل غزل صدا میشم ترانه خون قصه ی تموم عاشقا میشم البت ناگفته نماند این...
-
می نویسم!
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 03:55
می نویسم،من از آن یک شب وتنهایی و تکرار سراب می نویسم،ز رخ ماه که افتاده برآب می نویسم،ز تو از آمدنت در شب تار می نویسم،من از آن پنجره ی رو به بهار